۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

يک سال گذشت

هموطن! به احترام همه ي خون هاي ريخته شده و عزيزان دربند، در اعتصاب عمومي 22 تا 30 خرداد شرکت کن. همين.

مادرم مي‌ترسد
که مبادا من هم
سرخي خاک شوم
يا ز سر پنجه ظلم
گنه ديگر اين قوم ناپاک شوم

با من او مي‌گويد
که اي تو جان مادر
مرو از خانه برون
همه‌­ي شهر پر از گرگان است
و صداقت و شرف
در نهانخانه­‌ي تاريک ستم زندان است

مرو از خانه برون
کين جنايت پيشه
قوم نااهل درون سينه
قلبشان سنگين است
و زمين
بر دريدن­هاشان
شاهد رنگين است

مرو از خانه برون
مرو از خانه برون
لحظه­اي چشم بر او ميدوزم
با خودم مي‌گويم
که مبادا ...
اما...
رو به او مي‌گويم
که اي تو جان فرزند
اگر اين قوم سراسر نيرنگ
بکشد پاي مرا اندر بند
يا به سر نيزه کين
بگسلد جان مرا بند از بند
ننشينم از ره
که ره من ره آزادي و آزادگي است
ره مردانگي است
«من اگر بنشينم
ما اگر بنشينيم
چه کسي برخيزد؟»
چه کسي با ستم و ظلم عيان بستيزد؟
با حضور من و ماست
که طلوع خورشيد
بار ديگر به ما رنگ سحر مي‌بخشد
و سياهي رخت از خانه ما مي­‌بندد
مادر
اي تو جان فرزند
گاه رفتن در را
پشت من با سخن خير ببند
مادرم
من رفتم

يک سال پرتلاطم بر کشور عزيزم، ايران، گذشت. يک سال است که يک شب کامل نخوابيده ام... چه خون ها که ريخته شد... چه سرها که بر دار شد... چه آبروها که ريخته شد... چه تهمت ها که زده شد... چه جسم ها که شکنجه شد... چه تن ها که اسير شد... چه ثروت ها که تاراج شد...
خداوندا... خدايا... صدايم را مي شنوي؟ صداي مردم پاک اين سرزمين را مي شنوي که تو را صدا مي زنند... صداي زن و مرد و پير و جوان که تو را بزرگترين مي دانند و از ظلم ستمگران به تو پناه آورده اند مي شنوي؟
اگر دانايي و توانا... اگر شنوايي و بينا... جوابمان را بده... ظلم ظالمان را به خودشان بازگردان و پيروزي را هرچه زودتر نصيب ما کن... چرا که حق با ماست و باطل بايد نابود شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر